امروز میخوام یه تصمیم مهم بگیرم
دیشب باهاش حرف زدم گفت من پشتت هستم و نگران هیچی نباش... نذار کسی بخواد از کار و زحمتت سواستفاده کنه
گفت من نمردم که تو بخوای ب خاطر کارت اینقد اذیت بشی
گفت برو و حرفاتو درست بزن و اگ دیدی به نتیجه نرسیدی برو خونه
بعدم گفت خودم بیشتر شیفت میدم تا پول حقوق تو هم در بیاد و جبران بشه
امروز اومدم دفتر... راستش رو بگم همه وسایلمو جمع کردم!
کشو میز رو تمیز کردم و خالی..وسایلمو جمع و جور کردم...میخوام خیلی محکم برم حرفمو بزنم و در صورت عدم موافقت از کار بیکار بشم!!!
تو زمونه ای که پیدا کردن کار سخته اما گاهی لازمه از این پیله ای که دور خودم پیچیدم بیرون بیام...شاید دنیای بهتری پیش روم باشه
خیلی وقتا سکون و موندن بیش از حد یکجا دلزدگی میاره...
به قول یکی از همکارا خبرنگار جماعت روی زمین نمیمونه و هرجا بره براش کار هس
ولی من میخوام کلا از این حرفه برم...
با همه هیجانها و روزهای خوب و بدی که داشته اما دیگه حس و حال ادامه راه نیست...
وقتی قراره کار و زحمت ادم نادیده گرفته بشه رفتن بهتر از مونده...