آنگاه که مرا نگاه کردی ندانستم که هستی...

روزنامه نگار، خبرنگار، کارشناس بهداشت محیط... و اندکی دیگر

کدام گزینه؟

امروز نوزدهم مهرماه سال 1395

اینجا پردیس دانشگاه قم

ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان امام حسین

دیشب با کلی دلنگرونی رسیدم هیئت دانشگاه

ساعت هفت و ربع بود

بازم مث همیشه دیدن بچه ها حالمو خوب می کرد، اما دیشب ترجیح دادم که برم داخل و روضه رو بشنوم

دلم خیلی گرفته بود انگاری که همه غضه های عالم تو دلم بود که نمی تونستم شاد باشم

اینهمه دوری رو تحمل کردم که سه شنبه بشه و ببینمش اما زنگ زد و گفت که کارش خیلی پیچیده شده و نمی تونه بیاد

و چاره ای نیست جز اینکه من بخوام برم پیشش

خب برای من سخته و رسم و سنت ما هم نمی تونه قبول کنه که من تنها برم تا اونجا...

اما وقتی هیئت بودم پیام داد و گفت حالا که اینجوری هست تو نمی تونی بیای خودم میام دنبالت و می برمت

فک کن تا ساعت سه بیمارستان شیفت باشی و بعدش می خوای بیا قم حداقل هشت ساعت راهه! و چطور می خوای برگردی که صبح به کلاس شاگردات برسی!

نشدنیه!

ولی گفت که میام هر طوری هست... گفتم صبر می کنم ماه دیگه همو می بینیم! گفت نه من دیگه نمی تونم صبر کنم...حالا امروز چه اتفاقایی میفته نمی دونم...من میرم...میاد دنبالم...هیچکدوم؟؟؟

موافقین ۰ مخالفین ۰

تصمیم کبری!

امروز میخوام یه تصمیم مهم بگیرم


دیشب باهاش حرف زدم گفت من پشتت هستم و نگران هیچی نباش... نذار کسی بخواد از کار و زحمتت سواستفاده کنه


گفت من نمردم که تو بخوای ب خاطر کارت اینقد اذیت بشی


گفت برو و حرفاتو درست بزن و اگ دیدی به نتیجه نرسیدی برو خونه


بعدم گفت خودم بیشتر شیفت میدم تا پول حقوق تو هم در بیاد و جبران بشه


امروز اومدم دفتر... راستش رو بگم همه وسایلمو جمع کردم!


کشو میز رو تمیز کردم و خالی..وسایلمو جمع و جور کردم...میخوام خیلی محکم برم حرفمو بزنم و در صورت عدم موافقت از کار بیکار بشم!!!


تو زمونه ای که پیدا کردن کار سخته اما گاهی لازمه از این پیله ای که دور خودم پیچیدم بیرون بیام...شاید دنیای بهتری پیش روم باشه


خیلی وقتا سکون و موندن بیش از حد یکجا دلزدگی میاره...


به قول یکی از همکارا خبرنگار جماعت روی زمین نمیمونه و هرجا بره براش کار هس


ولی من میخوام کلا از این حرفه برم...


با همه هیجانها و روزهای خوب و بدی که داشته اما دیگه حس و حال ادامه راه نیست...


وقتی قراره کار و زحمت ادم نادیده گرفته بشه رفتن بهتر از مونده...

موافقین ۰ مخالفین ۰

نگرانی های یک همسر

امروز پدر آقای همسر عمل قلب باز داره

و من خیلی نگرانم...عمل سنگینی هست اما خداروشکر تا به حال همه کسایی که این عمل رو داشتن و دیدم حالشون خوب شده هر چند یه دوره یکی دو ماهه باید مراعات کنند و تحت نظر باشن...

اما نگران رسول هستم...

دیشب یه پست گذاشته بود که خوشبختی یعنی قلب پدرت بتپد...

قبلش که باهاش حرف میزدم احساس کردم که چقد قویه... حتی با شوخی و اینا صحبت کردیم و حالش خوب به نظر اومد هر چند ته ته صداش غصه دار بود...

اما اینو که گذاشته بود و من دیدمش انگاری که یهو چشمه اشکم فوران کرده باشه همچین زدم زیر گریه که بیا و ببین.

نمیدونم چون خیلی دوسش دارم اینطوریه یا چیز دیگه اس...

در کل ادم احساساتی نبودم...اما بعد ازدواج خیلی راحت گریه می کنم...قبل از اون شاید چند سال یکبار گریه ام میگرفت اونم برای چیزای خاص!

الان اما هر بار که میخوام ازش جدا بشم یا وقتی می بینم ناراحته یا حتی وقتی یکم فقط یه کم! کمتر حالمو بپرسه گریه می کنم اونقد گریه می کنم که چشمام سرخ میشه!

خب اصولا اینجوری گریه کردن هم خوب نیست اما تازگیا فیلم هندی هم که ببینم گریم میگیره!

پیش خودم میگم شاید عشق قلب ادم رو رقیق میکنه...و اشک ادم رو راحت تر میچکونه!

به هر حال از خدا می خوام که بابا حالش زود خوب بشه و رسول هم هیچوقت ناراحت نباشه...


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

از تو تا خواب من چند قدم است؟

به نام خداوند بخشنده مهربان


یادم باشد از تو بپرسم

چطور می توانی این همه راه بیایی هر شب

تا خواب من

مگر خودت زندگی نداری

که تا چشمهایم را می بندم حاضر می شوی

...


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

هوا بس ناجوانمردانه گرم است

از صبح ک اومدم دفتر کولر گازی در حال تعمیره، هوای قم به شدت گرم گرم گرمه...به نوعی داریم بال بال می زنیم!
از طرف دیگه حوصلم خیلی سر رفته حال  هیچ کاریم ندارم به خودم میگم بهتر بود اقای مدیر امروز می گفت نیایم دفتر چون واقعا هیچ کاری پیش نمیره با این وضع هوا
دو تا جوون کم سن و سال شاید بیست ساله هستن که اومدن برای کار کولر...ادم دلش میسوزه...خداکنه کار و بارشون برکت داشته باشه!
چرا تموم نمیشه این گرماااااا
تازه مزید بر علت شاخص الودگی هوا در وضع ناسالم برای همه گروه های سنی قرار داره!
قم روز به روز آلوده تر میشه و در حالی که میشه سریع تر جلو بدتر شدن وضع رو گرفت اما کسی صدا ازش در نمیاد
مردمم انگار عادت کردن به این گرد و خاک و صداشون در نمیاد
زنگ زدم به رئیس ادراره مدیریت بحران میگم تو این گرد و خاک به نظرتون نباید تعطیل کرد قمو؟ ادم بد اخلاقی نیس ولی تا این حرفمو شنید جوش آورد!
گفتم شما تشکیل جلسه بحران نمیدین؟ گفت خانوم سوالاتو فکس کن و گوشی رو قطع کرد!!!
مگه میشه؟ مگه داریم؟؟
دوستان تهران نشین باید بهشون مژده داد اگ همین وضع ادامه پیدا کنه و دریاچه نمک و حوضه ابریز با همین وضع نابود بشن یکی دو سال آینده گردوخاک به تهران میرسه!
تصور گرما و خاک همزمان سخته نه؟؟؟؟
ولی هیچکسی پاسخگو نیست مسئولان هر کدام پی کاری به جز آن که باید!

موافقین ۱ مخالفین ۰

بسم الله

یادمه یه باری یه نفری برای یکی از مطالبم نوشته بود... چه حسی داری این چرت و پرتا رو اینجا می نویسی... در جوابش کلی فحش جدید الان یادم میاد که تو دلم میگم...
اما نوشتن سهم منه و خوشحالم که بعد از مرگم جاهایی چه در فضای مجازی چه در روزنامه ها اثراتی ازم باقی می مونه...و این خودش عین خوشبختیه
بسم الله...
موافقین ۰ مخالفین ۰